خلاصه کتاب:
داستان یه خانوادس ک وضع مالی خوبی ندارن دختره تو گذشته با یه پسر مایه دار دوست بوده ک بینشون بهم خورده حالا باز سر راه هم قرار می گیرن… ظهر گرمی بود، عرق از زیر مانتوی خنک و تابستانی اش شره می کرد و تنش زیر آفتابِ داغ گُر گرفته بود، مقنعه اش را چند بار تاب داد و یک بار دیگر زنگ خانه را زد، بعد از پنج دقیقه انتظار دیگر امید چندانی به باز شدن در نداشت، ولی خودش...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشیدی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.