دانلود رمان شوق انتقام از شیوا الماسی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان درمورد دختری به اسم پارمیداست که عاشق پسری به اسم شایان میشه و می فهمه عشقش دوطرفهست باهم دوست می شن بعد یه مدت شایان مجبور میشه پارمیدا رو ترک کنه و به خارج از کشور بره! حالا بعد از چندین سال قراره پارمیس خواهر پارمیدا، با نامزدش از خارج برگرده و نامزد کی می تونه باشه جز… عشقی به تلخی زهر و به شیرینی عسل و به ممنوعیه سیب حوا
خلاصه رمان شوق انتقام
پارمیدا امروز زود از خواب بلند شدم، تا کارهام رو انجام بدم. با این که حالم خیلی خوب شده بود، بابا اجازه نمی داد برم سرکار می گفت باید استراحت کنی، من هم پرونده ها رو آوردم خونه و همین جا بهشون رسیدگی می کنم. می خواستم یکی از پرونده ها رو به شایان نشون بدم. رفتم در اتاقشون رو زدم، که صدای پارمیس اومد: -بیا داخل. رفتم داخل، اما شایان نبود و پارمیس تنها بود. برای همین سوالی نگاهش کردم و گفتم: شایان نیست؟ در حالی که جلوی آینه ایستاده بود و آرایش می کرد گفت: نه، کارش داری؟
-آره می خواستم این پرونده رو نشونش بدم. نگاهی بهم انداخت و گفت: -این چه سر و قیافه ایه؟ بیا بریم دستی به سر و روت بکشم. دستم رو کشید بردم سمت اتاقم، دیگه کلافه شدم و دستم رو بیرون کشیدم و گفتم: -ولم کن پارمیس! اخماش رو توی هم کشید و گفت: -یعنی چی ولم کن! امشب مهمون داریم دوست شایان داره میاد. با چشمام به پرونده های توی دستم اشاره کردم و گفتم: -خوب من کار دارم. – شایان انجام میده، حالا بیا اینجا! لباس هام رو عوض کردم آرایش ملایمی هم کردم.
با پارمیس رفتیم آشپزخونه و با هم میز رو چیدیم. پارسا با عصبانیت وارد خونه شد و در رو بهم کوبید. مامان و پارمیس که توی آشپزخونه بودن هول شده اومدن بیرون، که مامان نگران گفت: -دخترم کی بود؟ -پارسا، من برم ببینم چشه! دویدم سمت اتاقش و رفتم داخل، ولو شده بود روی تخت و چشماش هم بسته بود، که صداش زدم: -پارسا؟ بدون این که نگاهم کنه گفت: -چیه؟ موهام پشت گوشم انداختم و لبام رو تر کردم و گفتم: -نگرانت شدم، چیزی شده؟ یکم صداش رو بالا برد و گفت: -چیزی نشده…