دانلود رمان بی قرارم کن از شهلا خودی زاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی جدی و سختگیر. نبات یه دختر زبل و جسور که حریف شایان خان…
خلاصه رمان بی قرارم کن
برگه را روی میز گذاشت، و نگاه به او دوخت… دخترک مثل نامش بامزه و شیرین بود انگار خداوند با خلق آن چشمان ملوس مشکی رنگ و مژه های بلند قدرتش را به رخ مرد جوان کشیده بود. چه قدر برایش عجیب بود. دختر ندیده نبود زیرا همیشه نیمی از کلاسش را در دانشگاه دخترها تشکیل می دادند. بی اختیار گوشه لبش چین خورد و همین باعث شد نبات ابرو درهم بکشد: -مشکلی هست؟ شایان سر تکان داد: -نه چه مشکلی؟ -خب شما بگید… اون لبخند کج. شایان جدی تر از قبل گفت: -نبات جلالی؟ -بله خودم هستم.
از لحن محکم دختر خوشش آمد… نگاه دیگری روی برگه چرخاند. نمی دانست چرا اما دلش می خواست دخترک را به چالش بکشاند… یک حسی می گفت این دختر یک دختر نازپرورده است. – کارشناسی حقوق خوندید… و به زبان انگلیسی کاملا مسلط هستید… اومم عجیبه مبلغ حقوقی که درخواست دادید انقدر چشم گیر نیست نبات جواب داد: -بله… کارو برای خود کار دوست دارم… نیاز مالی ندارم.. شایان ابرویی بالا انداخت و لبخند زد: و متاسفانه سابقه کار هم ندارید. نگاه دخترک لحظه ای خیره اش شد. ضربه کاری بود…
شایان دست روی نقطه ضعفش گذاشته بود. شایان خودکارش را روی میز گذاشت و انگشتانش را درهم قفل کرد: می دونید که رزومه کاری خیلی مهمه… نبات آب دهانش را که خشک شده بود به زحمت فرو داد و باصدایی که حالا کمی ضعیف شده بود گفت: -پدرم مخالف کار کردن منه… برای همین تا قبل از این جایی مشغول نشدم… خب کم کم داشت یک چیزهایی دستگیرش می شد: -خیلی خوبه که صادقید… اما ما این جا نیاز داریم که یه نیروی کار بلد استخدام کنیم و از قضا پدرش هم مخالف کارکردنش نباشه…