خلاصه کتاب:
هاتف، مجرمی سابقهدار، مردی خشن و بیرحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان میشود. مردی درشتقامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم» شنیده نمیشود…
خلاصه کتاب:
هوا خیلی گرم بود و آن دختر فوق العاده گرمش بود... نگاه اطرافش میکرد و هر چند ثانیه نگاهشو تغییر می داد و بالاخره اتوبوس رسید... خوشبختانه روی صندلی نشست و در دل غرید... خدا رو شکر که اتوبوسای شیراز خلوت تر از تهران تو یه ساعت مشخص میشه جای برای نشستن پیدا کرد... تلفن همراهش را از زیپ کوچک کوله پشتیش بیرون آورد... الگوی رمز را وارد کرد چند پیام توی تلگرام داشت که مال کانال های مختلف بود .
خلاصه کتاب:
هیتان، پسر بچه یتیمی بود که به خانواده الیس سپرده شد. اون پسری سرد و عجیب بود و برعکس اون الیس پر از زیبایی و دخترونگی. هیتان دوست داشت پروانهها رو بکشه و الیس عطر زنونه میزد، مهمانی چای فرضی میگرفت. الیس مورد دست درازی قرار گرفت… هیتان سعی کرد کسی که دست درازی کرد رو مجازات کنه اما اون فقط یه بچه بود… خانواده الیس هیتان رو به جای دوری فرستادن چون …
خلاصه کتاب:
بعد از اینکه جید در محراب توسط نامزدش ترک می شه برای آرامش بیشتر به مزرعه بهترین دوستش نقل مکان میکنه اون در آنجا آرامش گرفته ولی… انتظار نداشت که سرنوشت اون رو به سمت برادر ساکت و کم حرف دوستش بفرسته وقتی آن کابویی زرق و برق دار و با شکوه اون رو میبوسه همه شرط هایی که برای خودش ساخته بود نابود میشه و حالا اون دیگه نمیتونه ازش دست بکشه. تالون استیل یه مرد نابود شده بود. اون هرگز از آسیب و زخم های دلهره آور و مخوف دوران کودکیش نجات پیدا نکرده. اون چیزهایی که زنان زیادی در اختیارش می گذاشتند رو می گرفت ولی….
خلاصه کتاب:
یک دختر از جنس تنهایی و یک پسر از جنس تکبر و خودخواهی جنگ بزرگی که بین این خواننده مشهور و استاد دانشگاه محبوب در میگیره در نهایت به عشق و جنون ختم میشه…
خلاصه کتاب:
حامد قرار بود جای همهی نداشته هامو پر کنه، جای برادرش محمد رو… قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل آدم نمیره. اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود. حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم…
خلاصه کتاب:
خودخواه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ تمام دنیا ﺭﺍ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ می کند… ﺧﻮﺩﺧﻮﺍه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ هایش ﺩﺭ ﺗﻮ ﺧﻼﺻﻪ می شوﺩ… خودخواه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ آتش میزند هر آنچه با تو سر لج دارد… خودخواه است… ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻻﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ برایت تبدیل به یک جمع ساده می شود… و اینجا خانوم بودن چه زیباست برای مردی خودخواه، که در تمام دنیا فقط یک نفر را عاشقانه می پرستد…!
رمان مرد خودخواه من
نصفه شب با یه سر و صدایی از خواب پا شدم…! واااایییی! نکنه دزد اومده؟! اهه! آخه این خونه انقد نگهبان داره چطوری میتونه دزد اومده باشه؟! واااای چه میدونم لابد یه جوری اومده دیگه!! دنبال شالم گشتم… پووففف! تو این جنگل آمازون مگه میتونم شال پیدا کنم؟! بعد از کلی کشمکش بلاخره یه شال پیدا کردم و خواستم بیام بیرون ببینم چه خبره که… گرووووووووپ!!!!! افتادم زمین! ای خاک تو سرم کنم! با این روال پیش برم دزده زودتر پیدام میکنه!!!
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به اسم آرمینا ست که برای داداش دوقلوش به نام آرمین اتفاقی میوفته و مجبور میشه واسه یه مدت نقش داداش دو قلوش رو بازی کنه و در همین راستا با سه تا پسر به نام های دانیال، ماکان و سپهر توی کانادا هم خونه میشه و...
خلاصه کتاب:
اوپال داستان عشق دو جوان به اسم امیربهادر و خورشید هست . عشق نا سرانجامی که با حادثه و مرگ بهادر خاموش میشه و حالا بعد از ۴ سال وقتی خورشید تصمیم می گیره از اون کسالت و حال و هوا بیرون بیاد و رو پاهای خودش بایسته و مستقل بشه ازمون استخدامی آتشنشانی قبول میشه وبا نارضایتی برادراش و طرفداری مادرش از طالقان به تهران نقل مکان می کنه اما در بدو ورودش با امیربهادری که مسئول پایگاه محل کار خورشید هست روبرو میشه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشیدی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.