خلاصه کتاب:
نوا دختر جوانی است که در میانه ی بیست سالگی اش قرار دارد و زندگی اش از یک سال پیش که مادرش ندا را در یک تصادف از دست داده دچار تغییرات ناخوشایندی شده است خواهر و برادر نوا پدرشان مهران را عامل اصلی این اتفاق می دانند و هردو در کمال بی منطقی و سرکشی بر زخم از دست دادن همسرش نمک می پاشند. پیمان هم که نامزد نوا است یک سال صبوری کرده و حالا منتظر است تا تکلیف زندگی اش یک سره شود و با خیال راحت با دختر مورد علاقه اش ازدواج کند، اما اوضاع آن چنان نامطلوب است که این قضیه هربار به علتی به زمان دیگر موکول می شود…
خلاصه کتاب:
داستان زندگی دوتا از خواهرزادههای معینه که عاشق هم هستن (دخترخاله، پسرخاله) اما پدر دختره یعنی محیا، اجازه نمیده بهم برسن چون از کوهیار متنفره. علت تنفرش در خلال داستان مشخص میشه…
خلاصه کتاب:
رمان حاضر قصۀ دختری است به اسم بهانه که پس از سال ها دوری از خانواده پدری اش، برمیگردد تا انتقام بیست و دو سال سکوت و سختی مادرش، خانم جان را بگیرد که موفق هم می شود. دختر طی سه سالی که در تهران ساکن بود و دانشگاه درس می خواند مادرش را از دست می دهد و خودش را مقصر مرگ او می داند و برای حل مشکلات و پیشامدهای زندگی اش به تنهایی، تلاش و دست و پنجه نرم می کند تا روزگار روی خوشش را به او نشان دهد.
خلاصه کتاب:
یخبندان هیچگاه پایان نخواهد پذیرفت وقتی خودت زمستان باشی ! آخرین فصلِ سال را هیچ پایانی نیست… رنگِ خون چون یاقوتی می درخشد وقتی بر سپیدی برف جاری شود. خون می خواهد برایِ پایانِ زمهریرِ وجودش… ماکان مردی است پر از خشم، پر از سرما. قسم خورده تا دستِ لرزان و دلِ یخ زده اش آرام نگیرد مگر زمانی که طعمِ خون را زیرِ زبانش حس کند… آنقدر قساوت دیده که خود، قلبش را به دست گرفته و تقدیمِ زمستان کرده است… زمهریرِ هور: خورشید یخ زده، جهنمِ سردِ خورشید، جایی که سرمایِ وحشتناک پایانیِ ندارد. پایانِ همه چیز.
خلاصه کتاب:
اون جذاب، بزرگتر و محتاطه. از همون لحظهی اولی که چشمامون با هم قفل شد می دونستم پر از مشکله. سرکارم باهاش ملاقات کردم، روز اولی بود که باریستا شده بودم. اون لبخند زد و من ذوب شدم.. سپس قهوهای که درست کردم رو مزه کرد و بخاطر طعم بدش انداختش دور. دوباره روز بعد و روزهای بعد اومد. از قهوههام متنفر بود اما مدام برمیگشت. بازیشو می دونستم. به قهوهام میگفت مرگی توی فنجون. و من بهش می گفتم هدیهای از طرف خدا برای زنها. دروغ هم نمیگفتم… سپس بیرون کافی شاپ همدیگه رو دیدیم و اون زمان بود که همه چیز جالب شد. دیگه خبری از رفتارهای مودبانه و شیرین نبود…
خلاصه کتاب:
رهام سالها پیش گرفتار تهمتی شد که زن برادرش مسبب آن بود و دلیلی شد برای رفتن او از خانه پدرش، در طی رمان از گذشته باخبر می شویم. حالا رهام برگشته، آن هم به همراه نامزدش ماریا تا هم رفع اتهام کند و هم قلب پدرش را به دست بیاورد…
خلاصه کتاب:
داستان از انجا آغاز میشود که خانه قدسی خانم را برای ساختوساز تخریب میکنند. هنگام تخریب خانه، به ریشههای قطور درخت توتی میرسند که از گذشته به جا ماندهاست. هنگام بیرون کشیدن ریشهها که مجاور دیوار خانه همسایه است، دیوار خراب شده و بدتر از آن، از میان ریشهها، استخوانهای یک انسان پیدا میشود. سها، مستاجر جوان خانه همسایه، خواسته و ناخواسته پا به ماجرایی میگذارد که او را به قتلی در سالیان دور وصل میکند…
خلاصه کتاب:
دختری جنوب شهری، با یکی از پسر های محل کل کل خاصی دارن. این دو نفر چندین سال پیش دچار سوء تفاهماتی راجع به همدیگه می شن و موجب می شه از هم متنفر بشن. همین مسئله باعث می شه زندگی خودشونو به لبه ی پرتگاه برسونن اما ...
دانلود رمان زندگی سیگاری اثر مرجان فریدی pdf بدون سانسوردانلود رمان زندگی سیگاری از مرجان فریدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیمموضوع رمان :دانلود رمان زندگی سیگاری اثر مرجان فریدی pdf بدون سانسور
خلاصه کتاب:
مژده در نوجوانی با یک اشتباه و یک انتخاب بدتر مسیر زندگیش رو تغییر میده و از اون جایی که دست سرنوشت میخواد که اونو در مسیر درست قرار بده کمک میکنه تا با یک رویای صادقه چیزهایی رو از گذشته و آینده اش ببینه و به دنیای واقعی برگرده اون وقته که سال ها بعد با کسی که توی اون رویا صادقه همراهیش کرده رو به رو میشه… و اون کسی نیست جز دکترش کیاوش… مردی جدی و سردی که مشکلاتی توی زندگی خودش داره.. حالا باید دید دست سرنوشت قراره چطور این دو نفر رو همراه هم کنه ؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشیدی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.