دانلود رمان به سادگیم بخند (جلد اول) از F.k با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این داستان در مورد یک دختر شاد و سر و حاله که ازدواج می کنه و متوجه رفتار های عجیب همسرش میشه. کم کم متوجه می شه همسرش عاشق زن دیگریه و این ازدواج فقط نمایشی برای جلب رضایت پدرش بوده. این دختر تمام تلاشش رو می کنه تا زندگی و همسرش رو نگه داره اما... شاهزاده خانم هم که باشی جایت اینجا نیست! توی این مدت هم اگر بازیچه بودی غمگین مباش… من هم عروسکی بودم که حال دور ریخته شدم. امّا به عشق ابدی رسیدم… این که دیگر، بر خلافش حرفی نگویم. کنارش بمانم تا ابد… حتی اگر کنیزکی باشم بیمصرف! حتی اگر…
خلاصه رمان به سادگیم بخند
سعی کردم با چیزایی که امروز شقایق بهم یاد داد یه تمرینی داشته باشم. عین این ادمای رمانتیک که دختره عکس عشقشو می کشه منم عکس آقامونو بکشم با این فکر، نیشم باز شد و مداد رو توی دستم گرفتم بقیه هم حواسشون اینجاها پیش من نبود و با خیال راحت کارمو می کردم. یه تخم مرغ کشیدمو روش بعلاوه زدم. یه ذره فکر کردم تا یادم بیاد دیگه چیکار باید بکنم انگار امروز همینا رو یاد گرفتم. یه نگاه به چهره ی اخموی مهرداد انداختم چون سرش پایین بود نمی تونستم حالت چشماشو باز بکشم. پوفی کردمو هر چی دیدم کشیدم با ذوق از تموم شدن کارم نگاهی به مهرداد انداختم
یه نگاه هم به کاغذ توی دستم! عین برنج وا رفتم… چشمای کشیده و مردونش رو مثل یه خط کشیده بودم که به دایره زیرش داشت دو تا خط مورب هم به عنوان ابروها بینی مردونه و نچندان بزرگشو کوفته ای کرده بودم. لبمو گزیدم این چی بود که کشیدم؟ لبای معمولی و متوسطی داشت ولی من یه نیش تا بناگوش کشیده بودم. موهاشم نگم… چند تا سیخ روی سرش ینی خاک به این نقاشیم از بچه هم بدتر بودم. با استرس به کاغذ نگاه کردم اگه اینو می دید از زندگی با من پشیمون میشد نمی دونستم کجا مفقودش کنم. کاغذ کردمو توی دستم فشار دادم. سرمو بالا اوردم که دیدم داره به من
نگاه میکنه به آن رنگم .پرید مشکوک ابروشو بالا انداخت نگامو به اطراف دوختمو پامو تکون دادم زیر چشمی نگاهی بهش انداختم هنوز داشت منو نگاه می کرد. با صدای زنگ آیفون نگاهشو ازم گرفت اوففف اگه لو می رفتم چی میشد؟ یه لحظه رفتم توی فکر خب مهرداد طلاقم می داد مامان هم فحش… بابا می خندید… آبرومون جلوی مادر شوهر و پدر شوهرم می رفت!هیـــــــــن… همه میفهمیدن چقدر اسکولم! این از همه بدتر بود. به مامان نگاه کردم که درو باز نگه داشته بود و به مردی که سرشو زیر انداخته بود سلام می کرد. مرد جلوتر اومد و همه باهاش سلام و عیلک کردیم داشتم سر جام میشستم که…