دانلود رمان تبسم تلخ از صدیقه بهروان فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه، همسر جدید حسام بار داره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده، تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام جدا می شه و التماس های حسام هم فایده ای نداره، چند ماه بعد از طلاق، محمدحسین که وکیل تبسم هم هست و از بچگی با تبسم بزرگ شده، بهش ابراز علاقه می کنه و درست زمانی که تبسم قراره به پیشنهاد محمدحسین فکر کنه…
خلاصه رمان تبسم تلخ
پرستار مرا تا جلوی اتاقک می رساند و تنهایم می گذارد. نفس عمیقی می کشم و دستانم را روی چرخهای ویلچر مشت می کنم. استخوان هایشان به خاطر عدم تحرک دو روزه، گرفته و دردناک اند اما الان کم اهمیت ترین موضوع درد دستانم است. کمی جلو می روم و پرده را با یک دست کنار زده و می بینمش. روی تخت نیم خیز شده و چشم به راه است. پرده را کامل کنار می زنم و وارد می شوم . هر دو مشتاقانه به هم نگاه می کنیم و اشک در چشمانمان می دود. سخت می تواند بنشیند.
این را از انقباضی که در عضلات صورتش رخ داده و دستان مشت شده اش، می فهمم. چشم در حدقه می چرخاند و این بار که نگاهش به چشمان من می افتد، لب می زند: خوبی عزیز دلم؟ تو که کشتی منو تو این دور … دستم را روی صورتم می کشم و نم چشمانم را می گیرم. نمی تواند تعادلش را حفظ کند و از پشت روی تخت سقوط می کند. صفحه کلید تنظیم ارتفاع تخت را که روی نرده ی آن گذاشته شده است، برداشته و بالای تخت را به حالت نیمه نشسته در می آورم.
لبخندی می زند و می گوید: کوری عصا کش کور دگر شود … من هم خنده ام می گیرد. انگار تازه چشمش به ویلچر افتاده که لبخندش پر می کشد. اخم کمرنگی بر پیشانی اش می نشیند . _ بیا جلوتر … دوست ندارم مرا این گونه ببیند. دستم را به نرده ی تخت گرفته و می ایستم. پاهایم مشکل خاصی ندارند، فقط آن قدر بی استفاده مانده اند که گویی نیاز به روغن کاری دارد. مشکل دیگر هم سرگیجه های که گهگاه همراه من است و خطر سقوط را به دنبال دارد. نرده ی تخت را پایین می دهم و خودم را روی تخت بالا می کشم…