دانلود رمان عطر سکوت پروانه از نرگس حسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آفتاب بیخ دیوار کشیده شده است و من هنوز مستأصل دم در خانهی حاج آقا نکویی ایستادهام. مردی که همهی اهل محل از او به خاطر حضورش در محافل خیرین و رسیدگی به احوالات در و همسایه به نیکی یاد می کنند. خانه اش کلنگی است و به نظر قدمتی حداقل پنجاه ساله دارد…!
خلاصه رمان عطر سکوت پروانه
در چهره اش شبحی از ستیزه جویی ظاهر شد و چشم هایش رنگ خصومت هرچند تلاش می کرد تا ظاهر نشان بدهد . با حرص گفت : «چند ساله که خونه و زندگیم دستشه. از چشمام بیشتر بهش اعتماد دارم. اگه شما شک دارید، به خودتون مربوط می شه… » جواب های کوبنده ای به من می داد که راه هرگونه اعتراض را برایم میبست. به ذهنم رسید شاید این غرور و نچسبی برای فرار از حرف های مردم پشت سر یک زن تنها است و مجبور شده است نقاب جدیت به صورتش بزند. این فکر که به سرم افتاد، بی حرمتی اش را نادیده گرفتم و گفتم: – « شما که بهش اطمینان دارید کافیه.»
کلید را به سمتش گرفتم و گفتم: « بفرمایید این هم کلید، شب برمی گردم خوبه؟ » کلید را از دستم گرفت و گفت: « فکر می کنم تا اون موقع کارش تموم بشه. » مودبانه گفتم: « فقط میشه لطف کنید وسط کارش یه سر بهش بزنید تا جایی از چشم نیفته. » مکث کرد مطمئن بودم جواب « نه » سر زبانش است. مجدداً از او درخواست کردم: – «خواهش می کنم ! میدونم توقع زیادیه، ولی واسه تنظیم قرارداد کاری حتماً باید برم وگرنه چند میلیون ضرر می کنم. » چشم هایش را بست. نفسش را بی صدا بیرون فرستاد و گفت: – « باشه. » – « ممنون خانم لطف بزرگی در حق من کردید. »
نسا خانم با سینی حاوی آش از آپارتمان خارج شد. سلام کرد و من هم جواب سلامش را دادم. خانم نکویی رو به او گفت: – « قراره منزل ایشون بری نساخانم. » زن میان سال آهسته گفت: – « چشم. » تازه یادم آمد که از خانم نکویی بابت آشی که فرستاده بود، تشکر نکردم. با شرمندگی گفتم: – « خیلی آش خوشمزه ای بود دستتون درد نکنه. » با زور و زحمت کلمه ی « نوش جان » را از دهانش بیرون داد. نگاه حریصی به کاسه ها انداختم. نساخانم سینی را مقابلم گرفت و گفت: – « بفرمایید. » – « ممنون صرف شد.» نسا خانم با لحنی که نشان از اختیار داری اش بود گفت: تعارف نکنید خیرات برای…