خلاصه کتاب:
درباره دختری که از شیراز به تهران منتقل میشه که پدرش هم درجوانی به دست شریک کاریش به صورتش اسید پاشیده شده در تهران همکار حامی میشه که هیچ کس نمیتونه تحملش کنه ....
خلاصه کتاب:
به جای اشک ریختن، پایم را روی پدال گاز فشار میدهم و به جای نگاه کردن به عکس هایمان، به جاده نگاه میکنم. جاده ای که نمیدانم انتهایش قرار است کجا باشد. اصلا نمی دانستم قرار بود به انتهایش برسم یا نه.فقط این را میدانستم که خودم را...خود تکه پاره ام را به زحمت میکشاندم... رفتنم شاید فرار بود...
خلاصه کتاب:
آرمین پسر الکی خوشی است که معنی تعهد و پایبندی را نمی داند. دست روزگار مهرنوش را سر راهش قرار می دهد که زنی مطلقه و کم سن و سال است، آرمین تلاش می کند تا بتواند چند صباحی با مهرنوش باشد، مهرنوش مقاومت میکند و آرمین تصمیم میگیرد که...
خلاصه کتاب:
آیدای خوب، آیدای مهربان، آیدای خودم! افسوس، چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یک بار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور می کردم خواهم توانست به این رشته ی پر توان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یک بار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه میدانستم که برای من، هیچ گاه “زندگی” مفهوم درست خود را پیدا نخواهد کرد؟…
خلاصه کتاب:
کوچه ی تنگ و باریک و پیچ در پیچ محله ی پدری ام پر است از مردهای کفترباز، چاقو ساز، رعیت، بزاز، خراط و نمدمال. مرده شورها توی کوچه ی ما خانه دارند. به کوچه مان می گویند کوچه ی مرده شورها. خواهر و برادرند و کسی پدر و مادر و قوم و خویش آن ها را به یاد ندارند…
خلاصه کتاب:
سارا دختری که خاصه، عاشق نجومه عادت های خاصی داره و علیرضا کسی که وارد زندگیش میشه و تنها کسی که به سارا بیشتر از همه نزدیک میشه… رمان فوق العادست، اولش ممکنه فکر کنی چرته ولی باید اجازه بدی بگذره یکم. عاشقونس، بطور کلی رمان خاص ک مخاطبای خاص هم می طلبه …
خلاصه کتاب:
این رمان در مورد زندگی دختری به اسم ستاره، دختر آزاد و بد دهنی است که تو یک خانواده مذهبی بزرگ شده که یک روز وقتی تو پارک با دوستاش مشغوله پلیس دستگیرشون میکنه و اونجا با میرحمت آشنا میشه که…
خلاصه کتاب:
پنه لوپه از حیواناتی مراقبت می کند که هیچکس آنها را دوست ندارد. برادرش، خواستار بازگشت پنی از لندن به عمارت روستایی است. چون پنی در لندن تنهاست. اما پنی خاطرات وحشتناکی از بزرگ شدن در خانه ییلاقی دارد و عمه کارولین پیشنهاد میکند که اگر خانه ای برای همه حیوانات خانگی پیدا کند، شاید برادرش اجازه دهد در لندن بماند. پنی متوجه شد خانه کناریشان دیگر خالی نیست و توسط گابریل دوک اشغال شده است. آنها تصمیم می گیرند برای حیوانات خانه پیدا کنن تا پنی در لندن بماند و البته کم کم به هم جذب می شوند و رابطه ای بینشان شکل می گیرد…
خلاصه کتاب:
چه پارادوکس مضخرفی، من از دور کیک به دست و ناباور شایدم دلشکسته خیره بودم به صحنه رو به روم ولی آدمایی که دورم جمع بودن با شادی دست میزدن و رو به روم مردی بود که کنار ژیلا نشسته بود… مردی که بهم دروغ گفته بود و تمام احساسات من رو به بازی گرفته بود پس اون یه مرد معمولی نبود!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشیدی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.