دانلود رمان کویر عشق از Tina27 با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بهار که به تازگی پروانهی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهرهی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه… بالاخره میبینه ولی نه اونطور که میخواسته همه چی اونجور پیش نمیره که میخواسته…
خلاصه رمان کویر عشق
با زدن زنگ چند لحظه بعد صدای ریزدختری اومد. دختر- سلام آقای مشفق… بفرمایید. بابا -سلام دخترم… ممنون. در با تیکی باز شد و من ریزخندیدم. مامان جان چشمت روشن که دختره فقط به بابا سلام کرد… همه از حرفم و لحنم خندیدن و بابا گفت: بابا- بسه دیگه… بیاید… همه رفتیم داخل که دهن من بیشتر از همیشه باز موند. یه راه کوتاهی تا در سالن ساختمون بود که کنارش یه استخر خوشگل و از پشت استخر مشخص بود باغی پر از دار و درخت پشت ساختمان هس. باربد- بهار تو رو به خدا اون دهان مبارک رو ببند…
آبرومون رفت… با حرف باربد برگشتم سمت سالن و دیدم یه خانمی کت دامن پوشیده با موهای طلایی ای که از زیر روسریه قرمزش که همرنگ کت و دامنش بود بیرون زده بود و مردی مسن که پیرهنی سپید با شلوار مشکی و بند هیکل چهارخونه شکل و دختری خیلی ظریف با پیرهن سورمه ای تا زیر زانو و سورمه ای رنگ که آستینش روی ساعد دستش با کش جمع شده بود و لباس هم از کمی پایین تر از یقه ی گردش کش خورده بود و خیلی زیبا بود با ساپورت سورمه ایه ضخیم و شال قهوه ای حریری که
صورت سبزه ی خوشگلشو در بر گرفته بود… تو بهر زیباییه دختر بودم که قامت پسری رو پشت دختر دیدم که پیراهن مشکیه آستین بلندی همراه جین مشکی پوشیده بود و صوتی سبزه و موهای قهوه ای کوتاه و تقریبا چهره ای که شبیه به دختر بود ولی دختر چشمای سبز رنگی داشت و پسر چشماش مشکی بود و اخم کمرنگی توی صورتش بود تمام این نگاهام بیشتراز ده ثانیه طول نکشید ولی همون سکوت ده ثانیه ای باعث شد بود همه نگاهشون به سمت من جلب بشه به باربد نگاه کردم که زیر لب با غرولند گفت…