دانلود رمان قبله گاه شیطان از آرمیتا فسایی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من گلبرگم، شب زایمانم از خونهی شوهرم فرار کردم چون میخواست تو اون وضعم بهم دست درازی کنه. نیمه شب با ماشینی تصادف کردم که صاحبش دکتر خوش قد و بالایی بود که من رو برد خونش. طلاقم رو گرفت و برای این که تحت حمایتش باشم من رو صیغه کرد. قرار نبود بینمون اتفاقی بیوفته ولی …
خلاصه رمان قبله گاه شیطان
با نور چراغ ماشینی که از پشت سرم حس کردم بی معطلی و با سرعت خودم را جلوی ماشینی که در حال نزدیک شدن به من بود انداختم. با هق هق و درد دست هایم را به دو طرف باز کردم و با صدای وحشتناک ترمز ماشین پلک هایم را روی هم فشردم. دقایقی بعد با حس نکردن چیزی، از شوک بیرون آمدم و چشم هایم را آرام باز کردم که همزمان صدای باز شدن در ماشین هم به گوشم رسید. بیحال دستی به پیشانی عرق کرده ام کشیده و قبل از آن که فرصت کند از ماشین فاصله بگیرد و به سمتم بیاید، به پهلو روی زمین افتادم.
با گریه درد و ترس از دست دادن دخترم، تته پته کنان نالیدم: کم.. کمکم کن.. التماست.. میکنم.. دنبالمن.. با اخم های درهم و چهره ای عصبی که از بین چشمان نیمه بازم میدیدم ما بین در و بدنه ماشین ایستاده بود و تنها خیره نگاهم میکرد. پر از درد و اضطراب دستم را تکیه گاه بدنم کرده و به سختی خواستم از روی زمین بلند شوم تا لااقل دست پدر سام بهم نرسد اما انگار بی فایده بود. هق هق کنان دوباره روی زمین افتادم که صدای سردش به گوشم رسید. صدایی مردانه بم تنی کلفت و فوق العاده سرد و بی احساس.
-آروم باش. به طرفم آمد و من برای ثانیه ای ترسیدم از نگاه خشمگین و بی احساسش. بی حرف به سمتم خم شد و به سختی از روی زمین بلندم کرد که با درد نالیدم: آخ… آروم… بزاق دهانم را به سختی فرو فرستاده و به فک قفل شدهش خیره شدم با قدم های محکم و تند به سمت ماشین قدم برداشت. -سفت خودتو بگیر. به حرفش گوش دادم که با دستش درب جلو را باز کردو مرا روی صندلی نشاند. از صدای بلند کوبیده شدن در تنم لرزید و مانتوام را چنگ زدم ثانیه ای بعد خودش هم روی صندلی راننده جای گرفت و …