خلاصه کتاب:
آوا دختری که درگیر بی مهری خانواده است عاشق مردی که پانزده سال از خودش بزرگتر است می شود. مردی که خودش هنوز عشق اولش را از یاد نبرده. خیلی طول می کشد تا آوا متوجه شود برای بدست اوردن یک زندگی عاشقانه باید چیزهای زیادی بیاموزد...
خلاصه کتاب:
آر زندگی پر شور و شوقی ندارد، او یک زامبیست. هیچ خاطره و هیچ شخصیتی ندارد. حتی نبض هم ندارد. ولی کمی با دیگر مردههای همراهش تفاوت دارد. ممکن است گهگاه آدم بخورد ولی ترجیح میدهد پله برقی سواری کند و در هواپیمای ۷۴۷ دنجش که به آن خانه میگوید، آهنگهای سیناترا گوش کند. یا از مدنیت نابود شده یادگاریهایی برای خودش جمع کند. و بعد با دختری ملاقات میکند. اول به عنوان اسیر و بعد به عنوان میهمانی ناراضی، جولی انفجاری از رنگهای زندگی در دنیای خاکستری آر به وجود میآورد و تغییری در درون آر شروع به شکوفه زدن میکند. هرچند خیلی خوشمزه به نظر میرسد ولی دلش نمیخواهد این دختر را بخورد، برعکس دلش میخواهد از او محافظت کند. ولی پیوند نامحتملشان موجی به راه میاندازد که حتی نمیتوانند تصورش کنند و دنیای مأیوسکنندهشان ممکن نیست بدون یک جنگ تغییر کند…
خلاصه کتاب:
قیصر از پس پرده های خاطراتش می آید که برای پناه، پناه باشد. می آید که مردانگی در پس کوچه های نامردی گم نماند. دل می فروشد و مردانگی می خرد. برای آدم هایی که جای خالیشان را سنگ سرد قبرستان پر کرده. برای زن دیوانه ای که جا های خالی را با مداد سیاه سکوت پر می کند…
خلاصه کتاب:
داستان درباره ی دختری به اسم مژگان هستش که دارای یک برادره و مادرش رو سالها پیش از دست داده. علی رغم مخالفت های زیاد مژگان پدرش دوباره ازدواج می کنه و…
خلاصه کتاب:
دختری به نام آناشید هستش که تو ۱۲ سالگی به فرزند خوندگی یه خانواده اشرافی پذیرفته میشه و اونا یه پسر دارن به اسم آریو که ۶ سال از آناشید قصه ما بزرگتره اون پسر از آناشید متنفر میشه چون حس میکنه که با اومدن اون به خانوادشون همه ی مهر و محبت ها به سمت اون سوق داده میشه و آریو قسم میخوره که از اون دختر انتقام بگیره و اون به آلمان میره و بعد از ۸ سال بر میگرده و حالا زمان انتقام میشه و اتفاقاتی که میفته و…
خلاصه کتاب:
این کتاب روایت داستانیست عاشقانه و آرزوهایی بزرگ که با سنگ اندازیها و کینهتوزیهای خانوادگی نابود میشود و انتقامی کهنه، که سالها سایهی شومش را بر زندگی آنها انداخته و بذر حسرت و نفرت را در دلهایشان نشانده. اشخاصی که حتی دیگر وجود ندارند هنوز سرنوشتشان را رقم میزنند و باعث تباهیشان میشوند!
خلاصه کتاب:
امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر اون خانواده نیست و بهار هم قربانی اون هاست. نقشه ای میکشه. از طرفی از بهار خوشش اومده از طرفی میخاد به وسیله بهار انتقامشو بگیره…
خلاصه کتاب:
من رایانم… پسری که توی پوکر و شرطبندی حرف نداره، کسی که خیلی از دخترا به خاطر ثروتش و جذابیتش حاضرن براش هرکاری بکنن… اما دل من فقط پیش یه نفر گیره، یه نفر که یه شب تو یکی از شرطبندیام دیدمش و دیگه نتونستم ازش بگذرم ماهزاد، دختر باهوش و لوندی که رقیبمه و هیچ جوره باهام کنار نمیاد و دم به تله نمیده اما من باهاش شرطبندی می کنم و بدستش میارم و اون بالاخره مال من میشه…
خلاصه کتاب:
زندگی پره اتفاقه… میشه اسمشو گذاشت تقدیر… سرنوشت… هردو باهم… من و تو… نگاهت آرزوی من… نگاهم آرزوی تو… باهم زیر یک سقف… در یک مامن پر آرامش… مامنی برای ما… تا قسمت کنیم تنهایی هایمان را… یه مامن آروم… یه خوابگاه…
خلاصه کتاب:
طوفان آذری پسر ناخلف جسور آذری و سنا عباسی دختر بزن بهادر شاهکار عباسی داستان های زیادی با یکدیگر دارند. آنها عضو یک اکیپ پنج نفره ی سرسام آورند که به هیچ عنوان نمی گذارند یک آب خوش از گلوی کسی پایین برود. هیجان اصلی رمان وقتی شروع می شود که خیال حاجیان، مادر طوفان تصمیم می گیرد برای طوفان آستین بالا بزند چون دیگر تحمل کارهای عجیب و غریبش را ندارد… اما آنها “بدترین ها” هستند همیشه یک فکری در کله ی خرابشان دارند!… حال فکری بکر برای نجات جان طوفان از ازدواج اجباری یافته اند!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشیدی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.