خلاصه کتاب:
یاشار برای دور ماندن از شرایط زندگی خود در خانهی پدری، تصمیم می گیرد مستقل باشد. وقتی خواهرش هم به او ملحق میشود، پیلوتی را اجاره میکند که سرآغاز آشنایی اش با یک خانواده است. خانوادهای که ظاهرشان طلایی است ولی از درون پوسیدهاند… عقلش میگوید از آنها دوری کند ولی احساسی دارد که همیشه بر منطق چیره است و…
خلاصه کتاب:
بهار که به تازگی پروانهی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهرهی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه... بالاخره میبینه ولی نه اونطور که میخواسته همه چی اونجور پیش نمیره که میخواسته...
خلاصه کتاب:
حاج حیدر با تهمت و اشتباه، مرتکب قتل میشه… و مادر یه پسر بداخلاق و سرسخت رو به کام مرگ میکشونه… میفته زندان و منتظر حکمش و امیدی نداره به نجات… پسر مقتول از خون مادرش نمیگذره… این بین دختر حاج حیدر، ارغوان، دنبال رضایت گرفتنه و پسر اون خانوم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیده… به هر دری میزنه که رضایت بگیره ولی نمیتونه… دست آخر ارغوان خودشو میندازه جلوی ماشین پسره و پسره باید خسارت بده و یا بره زندان….
خلاصه کتاب:
روایت زندگی زوج پزشکی به نام سودابه و فرهاده که در دوران دانشجویی بهم علاقه مند شدن. در دوران جنگ که فرهاد به اردو ها و در واقع دوره هایی برای مداوای بیماران جنگی میره،سودابه ای که چشم انتظار اون هست و هر لحظه برای حال و اوضاع اون نگرانه، به همراه بچه ای که در شکمش داره با هزار مکافات و سختی، خودش رو به اهواز (شهر جنگ زده) میرسونه و همون جا در بیمارستان امام حسین با زنی برخورد میکنه که درد زایمان زودرس رهاش نمی کنه… سودابه بعد از تلاش برای به دنیا آوردن اون بچه متوجه درد شدیدی میشه که خبر به دنیا اومدن فرزند خودش رو میده…
خلاصه کتاب:
صدای بگو و بخند بچهها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنبوجوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعهای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای دودیرنگ که جابهجای آن را لک انداخته بود، انگار آبستنِ خبرهای خوبی نبود.آن هم برای من که نیمی از دغدغهام این داخل و نیمِ دیگر آن بیرون و هنوز بار ماشین بود….
خلاصه کتاب:
دختر قصه ما لوا در خانواده ای مذهبی و سنتی بزرگ شده است. او به صورت مخفیانه با پسری به اسم اهورا رابطه داره اما هر چی میگذره بیشتر متوجه انتخاب اشتباهش میشود. پس تصمیم میگیره این رابطه را تمام کند، اما با واکنش عجیب اهورا مواجه میشود. لوا با دردسر های بزرگی مواجه میشود که در این مسیر تنها کسی که حاضر به کمکش شد، پسر عمویش بود. پسری که در کل خانواده، بدنام است و همه اورا از خانواده طرد کردهاند اما آیا راستین همان آدمی است که خانواده فکر میکنند؟…
خلاصه کتاب:
داستان دختری طرد شده... که ناخواسته قربانی شده ی یک دسیسه شیطانیست و به یک باره از دنیایی به دنیای دیگر تبعید می شود دنیایی که هیچ سنخیتی با رویا های او ندارد... دنیایی که میشود در یک مرد... مردی مغرور و عاشق ...که در دلش جایی برای آنا ندارد و...
خلاصه کتاب:
توی یکی از همین برجای بلند و سر به فلک کشیده شهر پر از دود و آلودگی شهر تهران مردی زندگی میکنه که سال هاست تاری از تنهایی به دورخودش تنیده و تموم زندگیش توی کارش شده... این مرد تنها، یه مرد بی معاشرته که به اجبار پدرش پا تو محله ای میذاره که براش یه دنیای ناشناخته ست یه دنیا با آدم های جورواجور و رنگارنگ که هیچ کدومشون شبیه به اون نیستن... تواین محله و دنیای ناشناخته دختری رو میبینه که کاملا نقطه مقابلشه...
خلاصه کتاب:
دکتر آذین بهمنش، زنی مستقل و محکم با گذشته ای که سعی دارد لا به لای اتفاقات امروز پنهانش کند. آذین در همه حال در تلاش و تکاپوست و این را تنها راه آرامش خود می داند، تا آنکه روزی برحسب اتفاق با پسری جوان برخورد می کند. امید، پسری به ظاهر فارغ از تمام دنیا اما، با واقعیتی پنهان از همه!
خلاصه کتاب:
در اولین قسمت رمان (پرواز را به خاطر بسپار) خواندیم که امین، سوپر استار سینما، با پیدا کردن دفترچه خاطرات مریم و پی بردن به راز سر به مهر او متحول می شود و برای کمک گرفتن و حلال طلبی از مریم، نزد حاج آقا نیکو سرشت می رود. مریم بر خلاف میل قلبی و به خاطر باز یافتن آبروی از دست رفته اش با توصیه حاج آقا نیکو سرشت به عقد امین در می آید. امینی که عاشق مریم است و می داند هنوز از طرف مریم بخشیده نشده است…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشیدی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.